
بنام اهورا که هرچه دارم از اوست
بدنبال یه راهم شاید راه فرار
نه فرار از مشکلات انقدر درد کشیدم که مشکلات از پام نتونن در بیارن .
یه روز دیگه ام رفت و من هنوز نرفتم .
شاید تقدیر اینکه خودم برم .
تناسخ شاید تو جسم شاید ....
نمیدونم فقط میدونم دیگه نمیتونم ادامه بدم
احساس میکنم یه طناب دور گردنمه
طنابی که هر لحظه ی زندگی فشار میاره
بیشتر و بیشتر
اوونقدر تا منو از پای در بیاره
بلاخره شاید موفق بشه اما من نه ...
اهورا من سرزمینم رفته به باد
اهورای من زندگیم رفته کنار
ناگاه یاد این شعر افتادم :
عصر ما عصر بلا عصر لمس انتها
عصر فقدان حقیقت عصر انکار خدا
عصر تشویش و گله عصر پاپوش و تله
عصر افعی عصر گرگ معصیتهای بزرگ
عصر خواری عصر ذلت دوره کوچ عصر هجرت
موسم بیاعتنایی عصر زندان نه رهائی
عصر دفن واژه عشق عصر تهمت عصر بحران
عصر کشتار خلایق عصر شک به عرف و ایمان
روی امتداد این عصر ما فراموش شدگانیم
نا بجا فرمان بریم و پند و اندرز نستانیم
بطن امتداد این عصر نا خلف از خود رهاییم
جانب ما را که دارد عنصر بیاعتباریم
عصر بیهویت من سر بلندی اراذل
جزوههای تکه پاره قوم رنجیده و غافل
عصر بغض و عصر کینه عصر قداره و سینه
قامت انسان به دار کل سهم ما همینه
روی امتداد این عصر ما فراموش شدگانیم
نا بجا فرمان بریم و پند و اندرز نستانیم
بطن امتداد این عصر نا خلف از خود رهاییم
جانب ما را که دارد عنصر بی اعتباریم
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: (طناب دار ),
